مشت روی آب
چند روز پیش بین دوتا از کارگرها دعوا شد. یک طرف دعوا این شخص بود و هشتاد درصد گناه تقصیر نفر مقابل که مشتی هم حواله صورت این طرف کرد. قضیه را فیصله دادم، اما طرف روبرو گیر داده بود که میخواهم بروم. یعنی استعفا. هر چی باهاش صحبت کردم، موندنی نشد. شب، کارگر کارنابلد نچسب آمد پیش من. گفت که رفتن او را شنیده. اما گفت: "تخصیر مو نبود. اما نذار اون بره. اون زن و بچه داره. اگر ماخا میروم ازش معذرت خواهی میکنوم، اگرم قرار به رفتن یکی بین مانه، مو میروم. اون زن و بچه داره. نونش بریده میشه."
تا صبح، روی عرشه به آب نگاه می کردم و فکر میکردم به خودم که فکر میکردم آدمها را خوب میشناسم. اگر طرف بی تقصیر دعوا من بودم، آیا چنین مرامی داشتم؟؟؟!!!
