روز مادر
ابولفضل این روزها را به میزبانی کسانی نشسته، که هر چه بزرگتر می شوی و به قول حسن روزهایت سخت تر می شوند، بیشتر نیازشان داری. گویی که آغوششان دیواری است در مقابل هر سیلی. بدبختی ها هوار می شود و از در و دیوار و زمین و زمان بر تو می بارد، اما خانه ی پدری، همه را از یادت می برد. شاید مهمانان این روزهایش، فقط سرگرم لذت بردن از موفقیت پسرشان باشند و ندانند چه شادی هایی را به او می بخشند با بودنشان.
این ها را نوشتم که بگویم حسودیم شد به لحظاتی که او دارد و من داشتنش را دیگر نمی توانم. کاش قدرش را بداند در این روزگار بی کسی ها...
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 12:32 توسط مرتضی
|